[ad_1] سرویس سیاسی فردا؛ محمد عبدالهی نوشت: پس از نامههای سرگشاده متعدد احمدی نژاد خطاب به مقام معظم رهبری که سرشار از سیاه نمایی و حاوی پیشنهادهای ساختارشکنانه، غیرعملی و غیرقانونی بود، این بار ۳۰۰ نفر از حامیان وی نامهای خطاب به رهبری عزیز نوشتهاند که حول چهار محور اصلی شکل گرفته است: ۱. سیاه […]
[ad_1]
۱. سیاه نمایی مطلق از شرایط کشور و معرفی احمدی نژاد به عنوان تنها ناجی:
اولین نکتهای که در این نامه به چشم میخورد شرحی غلوآمیز و سرشار از سیاه نمایی از مشکلات کشور و نادیده انگاشتن ابعاد موفقیتهای چهل ساله داخلی و بین المللی ایران اسلامی است؛ تا در گام بعد نتیجه بگیرند که این وضعیت تنها به دست شخص احمدی نژاد قابل اصلاح است!
۲. نادیده انگاری زیست در وضعیت مردم سالاری دینی:
روح حاکم بر نامه نادیده انگاشتن نظام مردم سالار دینی به عنوان زمینه و کانتکس ساحت سیاست ورزی ایران است. سیاست ورزی در وضعیت مردم سالاری دینی مستلزم پذیرفتن قید و بندها و قواعد این وضعیت است. سیاست ذیل عنوان جمهوری اسلامی مستلزم متعهد بودن به رای مردم مسلمان ذیل قواعد شرع مقدس اسلام است. اگر عدهای منتخبان ملت را به هر دلیلی ناکارآمد بدانند باید این را نیز بدانند که راه حل مواجهه با ناکارآمدی، عمل ذیل عنوان مردم سالاری دینی و قوانین جمهوری اسلامی است. این عده حق ندارند بابت فرض و برداشت خود چنین انتظاری از، ولی فقیه داشته باشند که ایشان تمام ساز و کار مردم سالاری دینی، این نهالی که در حال قوام گرفتن و ریشه دواندن در جامعه ایران است را کنار بگذارد و لگد مال کند و مبتنی بر میل این عده عمل کند و عدهای را از مناصب قانونی خود عزل کند. اگر چنین کند این انتظار را دیگر گروهها سیاسی نیز از او خواهند داشت و آنگاه نه تنها دیگر کشور یک نظام مردم سالار دینی نخواهد بود بلکه سنگ روی سنگ نیز بند نخواهد شد. کسانی که طی چنین سازوکاری سلیقه شان بر کشور حاکم شده و در یک بازه زمانی توانسته اند فرصت اعمال سلیقه خود را بیابند نه تنها حق ندارند سازوکار مورد نظر را زیر سوال برند که ارجحترین افراد برای دفاع از این ساز و کار هستند. زیر سوال بردن سازوکار در زمانهای که اسب مرادشان دیگر در زمین قدرت به تاخت نمیرود و در گل مانده، جز قدرت طلبی صرف و بی تعهدی به نظام جمهوری اسلامی چیز دیگری را تایید نمیکند. این نامه چیزی بیشتر از عینیت همین بی تعهدی نظام اسلامی و قدرت طلبی نبوده است.
۳. مقصر انگاری رهبر انقلاب در مسایل کشور:
امروز احمدینژادیها رهبری عزیز را بالاترین مرجع حل مشکلات میشناسند و توقع دارند که ایشان با صدور احکام حکومتی، منتخبان مردم در انتخاباتهای قانونی کشور را عزل کند. این در حالیست که وظیفه نظام اسلامی و ولی فقیه تعیین الگوها و معیارهای اساسی در جهات مختلف و اهتمام به اجرای آنها از سوی مسئولین اجرایی است نه دخالت مستقیم در امور مربوط به قوای سه گانه. همچنانکه امروز بسیاری از مسئولین اجرایی با انتخاب مستقیم مردم به قدرت میرسند و ولی فقیه جز یک رای هیچ گونه نقشی در انتخاب آنها ندارد. در واقع قانون اساسی اختیارات مشخصی را به عهده رهبری گذاشته و اختیار عزل و نصب افراد خاصی را به رهبری داده که ایشان نیز با در نظر گرفتن توانمندیها و امکانات در کنار نیازها و اولویتهای کشور نسبت به انتصاب و یا عزل افراد در سمتهای مدیریتی کشور اقدام مینمایند و لذا به طور اصولی در عزل و نصب سایر مدیریتهای کشور در بدنه قوای سهگانه دخالتی نمیکنند مگر اینکه حضور فرد یا افرادی را بر خلاف مصالح اسلام و انقلاب و کلیت نظام احساس کنند که این مقوله امری مستثنی است. چنانکه در دولت دهم به طور جدی با انتخاب سر حلقه جریان انحرافی به عنوان مسوول دفتر رییس جمهور مخالفت کردند؛ در حالیکه خود آقای احمدینژاد که امروز انتظار دارد مسوولین مورد نظرش با حکم حکومتی کنار بروند؛ حکم رهبری را در مورد مسوول دفتر خود یا حتی در خصوص عدم ورود به انتخابات به راحتی نپذیرفت و نیز در سالهای آخر ریاستجمهوری بارها از گردن نهادن به وظایف قانونی شانه خالی کرد.
۴. حرمت شکنی و تضعیف جایگاه رهبری به اسم “انتقاد”:
انتقاد در نظام اسلامی آزاد است، اما قطعا میان نقد و حرمت شکنی و پرده دری بخصوص اگر نسبت به، ولی فقیه باشد فاصلهای عمیق وجود دارد. چنانچه امام علی (ع) فرمودند: “از ویژگیهای خوارج آن است که هیچ بزرگی را نمیگذارند مگر آنکه حرمتش را بشکنند”.
امروز تلاشها برای آغاز حملات به شخص رهبری و ارتقای سطح منازعه در حد رهبری برای تضعیف این جایگاه مهم و رکن اصلی نظام شدت گرفته است؛ کاری که امروز احمدی نژاد و امثال تاج زاده در مجموع انجام میدهند پرده دری و شکستن حرمتها به اسم انتقاد و توصیههای به اصطلاح خیرخواهانه است! حال اینکه برای تشخیص انتقاد صحیح چند شاخص اصلی وجود دارد که فقدان آنها به معنای عدم موضوعیت نقد است:
دوم اینکه عقلانیت اقتضاء میکند که در نقد یک کارشناس به علم و تجربه او و سطح آگاهی خود نسبت به ابعاد مساله توجه داشته باشیم. این قاعده بایستی در مساله مهمی مانند حکومت داری بیش از هر امر دیگری مورد توجه قرار بگیرد. در حالیکه امروز برخی افراد بسیاری از مسایل را بدون برهان و بیآنکه درک کنند مورد نقد و اعتراض قرار میدهند.
سوم اینکه باید این نکته را مد نظر قرار داد که بسیاری از نقدها در حقیقت اختلاف نظر به جهت گفتمانی است نه مصادیق ازین رو برخی اختلافات را در سطح اعتقادات باید حل و فصل کرد. آنچه امروز از سوی احمدی نژاد مطرح میشود بیش از آن که اختلاف نظر با رهبری انقلاب باشد حاکی از اختلاف منظر او با مبانی انقلاب و رهبری است.
و نکته چهارم این است که نقد منصفانه و خیرخواهانه باید موجب تقویت نظام اسلامی شود. نقدی که به تضعیف نظام بینجامد، ناحق است ولو اینکه در ظاهر حق بنماید. حال اینکه انتقاد در دست امثال تاج زاده و احمدی نژاد مصداق کلمه حق یراد بها الباطل است که هیچ کدام از شاخصهای مذکور را ندارد و در حقیقت باطلی است که هدفش تضعیف جایگاه ولایت فقیه است.
سخن آخر
فردی که امروز از طرف عدهای به عنوان یک ابر قهرمان برای حل تمام مشکلات کشور قلمداد میشود همان کسی است که در دولت دهم بیش از آن که همتش را صرف حل مشکلات کند؛ وقت و سرمایههای کشور را صرف دوقطبیسازی و تقویت حلقه اطرافش میکرد؛ امروز هم قطعا نگرانی این جماعت نه از بابت مشکلات کشور بلکه از آن روست که در منطق آنها هیچ دستاوردی برای نظام بدون “احمدی نژاد” قابل تعریف نیست. تجربه امثال تاج زاده و نوری زاد نشان میدهد که این جماعت عمدتا افراط گرایان دیروز هستند که روز بروز به دنبال پاک کردن گذشته خواهند رفت و لذا باید منتظر اقدامات تندتری از سمت آنها بود. این مساله اگر چه هزینه دارد، اما مبارک است از آن رو که با نمایانتر شدن چهره نفاق حقیقت انقلاب روز به روز تقویت خواهد شد.
[ad_2]
Source link