[ad_1] یک ماه بود که نسترن به عقد نادر درآمده بود، اما باور نمیکرد که گلیم بخت او را این گونه بافته باشند. هنوز برخی از اقلام جهیزیه اش را باز نکرده بود و بوی وسایلش نو بود، هنوز خیلی از مراسم پاگشای فامیل انجام نشده بود، هنوز عکسها و فیلم عروسی اش را ندیده […]
[ad_1]
یک ماه بود که نسترن به عقد نادر درآمده بود، اما باور نمیکرد که گلیم بخت او را این گونه بافته باشند. هنوز برخی از اقلام جهیزیه اش را باز نکرده بود و بوی وسایلش نو بود، هنوز خیلی از مراسم پاگشای فامیل انجام نشده بود، هنوز عکسها و فیلم عروسی اش را ندیده بود، اما شوهرش یک روز از خانه بیرون رفت و دیگر بازنگشت.
[ad_2]
Source link