اظهارات موسوی تبریزی درباره اعدام‌های ۶۷
اظهارات موسوی تبریزی درباره اعدام‌های ۶۷

[ad_1] آفتاب‌‌نیوز : از آیت‌الله موسوی‌ تبریزی، علاوه بر بحث و تبادل‌ نظر درباره شرایط حال حاضر کشور، سوال‌هایی درباره رخدادهای دهه پرحادثه ۶۰ پرسیده شد که مشروح آن در ادامه می‌آید. به عنوان کسی که زمانی در نظام مسئولیت داشته است، شرایط کلی کشور را چطور می‌بینید؟ چه از نظر اینکه مردم در آرامش […]

[ad_1]

آفتاب‌‌نیوز :

از آیت‌الله موسوی‌ تبریزی، علاوه بر بحث و تبادل‌ نظر درباره شرایط حال حاضر کشور، سوال‌هایی درباره رخدادهای دهه پرحادثه ۶۰ پرسیده شد که مشروح آن در ادامه می‌آید.

به عنوان کسی که زمانی در نظام مسئولیت داشته است، شرایط کلی کشور را چطور می‌بینید؟ چه از نظر اینکه مردم در آرامش هستند و چه از این رو که نظام در ۴۰ سالگی به لحاظ اعتبار و وجهه چه شرایطی دارد؟

مسلم است که در این ۴۰ سال برای نظام کم خرج نشده است. هم خرج­‌های مالی و هم معنوی؛ خرج‌­های جامع معنوی مثل جبهه رفتن و شهید شدن و خرج‌های علمی که خیلی از دانشمندان ما بعد از پیروزی انقلاب، الحمدالله به مقامات علمی خوبی در دانشگاه‌‌ها رسیده­‌اند.

اینها نتایج خوب نظام و انقلاب بوده که تاکنون به دست آمده و الان هم جمعیت ۲ برابر از ابتدای پیروزی انقلاب بیشتر شده که کیفیت زندگی‌­ها شاید با مشکلاتی هم توأم باشد، اما کیفیت زندگی نسبت به زمان شاه بهتر شده است.

در واقع می‌توان گفت اکثریتی که امروز زندگی می‌­کنند و خیلی ثروتمند نیستند، وضع‌شان با اکثریتی که آن روز زندگی می‌­کردند و ثروتمند نبودند، از جهاتی بهتر است؛ یعنی مصرف و درس خواندن و امکانات رفاهی و ورزشی زیاد شده است. امکان تحصیل در دهات و گازکشی و برق به سطح مطلوبی رسیده. هرچند ممکن است بگویند ۴۰ سال هم گذشته که در پاسخ باید گفت ممکن است ۴۰ سال راکد بگذرد یا جاری بگذرد.

ژاپن هم ژاپنِ ۴۰ سال پیش نیست …

اجازه دهید، من می­‌خواهم بگویم دستاورد نظام، وقتی که نظام ما مثل نظام صدام بود، قابل توجه است. صدام طی ۱۵ سال آخر فقط تخریب کرد. ما در کشور عراق بوده‌ایم و می‌‌دانم سال­‌های ۴۱ تا ۴۳ بغداد خیلی خیلی آبادتر از الان بود و مردم بهتر زندگی می‌­کردند.

برق‌­شان خیلی قوی‌تر بود و قطعی نداشت که ما در ایران آن مقدار نداشتیم. این را از قول دیگری نقل نمی­‌‌کنم و مشاهدات خودم است. وضع در بغداد و کاظمین و نجف و کربلا البته با هم تفاوت می‌‌کرد. بغداد از کاظمین بهتر بود. کاظمین از کربلا و کربلا از نجف بهتر بود. شهریت نجف خیلی مثل کربلا قوی نبود. در اواخر دوران صدام که رفتم عراق، اوضاع خراب­‌تر شده بود.

ضمن اینکه در نجف آن‌طور که باید پیشرفت نکرده بودند. مدیریت در این میان مهم است.‌ قانون‌ها و برنامه‌های اول، دوم، سوم و چهارم که در مجلس تصویب شده، اشکال نداشته که داشته و اگر هم اشکال نداشته، کامل اجرا نشده است. اما ممکن است همان قانون هم کامل اجرا نشده باشد که قطعاً و حتماً همین‌طور است. در سطحی در هر دوره‌ای به تناسب رئیس‌جمهور اهمال شده است.

در زمان احمدی‌‌نژاد از همه زمان‌­ها بیشتر قانون زیر پا گذاشته شد و بیت‌­المال بیشتر از همیشه حرام شد و در جاهای غیر از خاص خودش خرج شد. اما آنچه مسلم است اینکه بالاخره با توجه به کثرت جمعیت، بدون اینکه از پیشرفت جمعیت جلوگیری کنند، بلکه همیشه تشویق به پیشرفت جمعیت می‌شده، مدرسه و دانشگاه‌ها در اختیار است و کیفیت زندگی تا حدودی بهتر است. البته بدین معنا نیست که زندگی قشنگ و بدون دردسر است. ما همه این دردسرهای روزمره را می‌دانیم؛ مثلاً یکی از مشکلات بسیار بزرگ برای من که کسالت دارم، دکتر خوب پیدا کردن است.

شما لندن نمی‌روید؟

من در عمرم یک بار لندن رفتم آن ‌هم نه برای بیماری.

چرا نمی‌روید؟

پول ندارم بروم و البته نمی­‌خواهم که بروم. ان‌شاء‌الله اینجا هم دکتر خوب هست و پیدا می‌‌شود و کفایت می‌­کند. وقتی لازم است انسان برای بقای حیاتش تلاش کند، اگر هم پول دارد خرج کند، البته از جیب خودش، نه از جیب بیت­‌المال، اینجا شرعاً واجب است که برود نه اینکه بد است.

من که نمی­‌روم حکومت لندن را تایید کنم، ولی به دلیل همین نکته نرفتم. علی‌­ای‌حال این را می‌خواهم بگویم که نقصان هست، ولی مسلم است که ما پیشرفت‌­های خوبی هم داشته‌ایم. در عین حال ضعف مدیریت در دوره­‌های متفاوت بیشتر یا کمتر بود. در حقیقت نواقص را از ضعف مدیریت می‌دانم.

سوء‌‌مدیریت چطور؟

هم سوء و هم ضعف مدیریت است.

آیا اصلاً ۴۰ سال کافی است که یک نظام به اید‌ه‌‌­آل‌­های خود برسد؟ برخی می‌گویند ۴۰ سال کافی است و برخی هم معتقدند هنوز زود است توقع داشته باشیم همه مشکلات‌مان برطرف شود.

ببینید، ۴۰ سال حسابی و بالاتر از کافی است. در صورتی‌ که در برابرش مشکلات درونی و خارجی هم نباشد. ۲ مطلب در اینجا در اداره کشورها مطرح است؛ نخست مدیریت داخلی و دیگری مساله مزاحمت­‌های خارجی. البته مدیریت داخلی ما تا حدودی کار کرده، گرچه در رابطه با اعمال سیاست ‌خارجی هم مشکلاتی داشتیم که آن مشکلات و برخوردها و رفتارهای ما ممکن است ضعف‌­هایی ایجاد کرده باشد که به مشکلات اقتصادی و رفاهی یا حتی امنیتی ما برگردد.

آن وقت آنجاست که باید ببینیم واقعاً این مشکلات قابل رفع بود و این برخوردها جا داشت و می‌شد که نباشد یا نمی‌­شد؟ بعضی جاها برخوردها طوری بود که می‌­شد نباشد، ولی بعضی جاها جور دیگری نمی‌‌شد برخورد کرد. جریان اول حمله عراق، تصمیمی برای این بود که فوری به وسیله صدام انقلاب را از بین ببرند.

در یک برنامه خیلی سریع کودتای نوژه را راه انداخته بودند. یک معجزه و اطلاعات فوری اگر نمی‌شد و اقدام فوری با دستور امام انجام نمی‌­گرفت، کودتا کافی بود که چهار تا هواپیما بلند شود و جماران را بمباران کند. فردایش دیگر انقلاب از بین رفته بود. کارهایشان را برای اینکه انقلاب را نابود کنند، کرده بودند ولی نشد. به هر دلیلی کار خدا بود، نشد.

با آقای معادیخواه که صحبت ‌می‌کردم تسخیر سفارت آمریکا را اشتباه می‌دانست، اما گفت چون شیفته امام بودیم، امام که تایید کرد، ما هم گفتیم سمعاً و طاعتاً! قبول دارید این شیفتگی درست نیست؟

خیلی‌­ها بودند. اشخاص با هم فرق می‌­کنند. در برابر امام خودم هم شیفته بودم. از جزئیات، چون در تبریز بودم، خبر نداشتم، ولی از این ماجرا نگران بودیم. نگران آینده کشور بودیم.

منتقد این جریان بودید؟

در دلم نگران بودم که این ماجرا به سادگی تمام نخواهد شد.

چه شد که ماجرای اشغال سفارت امریکا یا اشغال لانه جاسوسی ۴۴۴ روز به طول انجامید؟

مساله شعارهایی که داده شد به گونه‌­ای بود که حتی امام نمی‌‌توانست بگوید زود آزاد کنید بروند. از آنجا که این جوانان ایران همه انقلابی بودند خوشحال شده بودند.

بهترین راهی که امام به صورت صحیح و مدیریتی پیش گرفت- که اگر زودتر می‌­شد، بهتر بود تا هم آمریکایی‌ها فردا نگویند دیدید خودشان توبه کردند و هم جوانان ما را بدبین و بدنام نکنند، هم بالاخره یک جوری حل شود- این بود که صبر کرد تا مجلس اول تشکیل شد.

من خودم هم بودم و به ‌طور کلی صد درصد امام این مساله را در اختیار مجلس گذاشت. هیچ شرطی نگذاشت؛ یعنی صد درصد در اختیار مردم گذاشت. شرط نگذاشت که آمریکا بیاید اینجا مذاکره کنیم یا برعکس. یا مثلاً صبر کنید دولت کارتر عوض شد یا نشود. می‌گفت خود مجلس هر طور صلاح می‌داند، همان‌طور عمل کنید. در مجلس هم عمل شد.

موافقان و مخالفان مجلس چه کسانی بودند؟

اسامی را الان به یاد ندارم.

مخالفان و موافقان به چه گروه­‌هایی وابسته بودند؟

یک عده با اینکه زودتر مذاکره شود مخالف بودند و می‌­گفتند بگذارید این دولت عوض شود چون اواخر دوران کارتر بود، و در مقابل عده­‌‌ای می‌گفتند در همین دولت که دموکرات‌‌­ها هستند بهتر می­‌توان مذاکره کرد و مساله را حل کرد.

نهضت ‌آزادی و خط امامی‌ها چه رویکردی داشتند؟

یک عده می‌­گفتند باید مذاکره کنیم. در مقابل یک عده هم مخالف مذاکره بودند. نهضت‌آزادی­‌ها می‌گفتند مذاکره مستقیم بکنیم، چراکه معتقد بودند مثل الجزایر برای خودمان واسطه درست نکنیم.

مخالفان از چه گروه­‌هایی بودند؟

این عده مثل نهضت آزادی­‌ها بودند و از اینکه دیر شود ناراحت بودند. عنوان می‌کردند اگر کارتر عوض شود، ممکن است جمهوری‌­خواهان از همین مساله سوءاستفاده کنند و رای بیاورند، فلذا زودتر این کار را مستقیم انجام دهیم. یک عده از مخالفان، برخی از مجاهدین انقلاب بودند و به یاد دارم که آقای موسوی‌‌­خوئینی­‌ها آنجا هم صحبت کرد و گفت ما در حال حاضر با آمریکا در حال جنگیم.

از نظر شما جنگ بود؟

بالاخره آنها با ما بد بودند و ما هم با آنها بد بودیم. آنها جاسوس‌هایی در ایران داشتند و آقای موسوی‌­خوئینی­ها از جنگ میان دو کشور می‌­گفت. به یاد دارم مرحوم سحابی دوباره بلند شد و با ناراحتی گفت نگویید ما در حال جنگیم که اگر بگویید، مشکلات ایجاد می‌­شود. شوروی سوءاستفاده می‌­کند و لفظ در حال جنگ بودن از نظر روابط بین‌‌المللی عبارتی است که آثار خودش را دارد.

یک عده از روحانیون هم می‌­گفتند مذاکره کنیم. آقای هاشمی رحمه‌­الله­‌علیه هم هیچ در آنجا اعمال نظر نکرد. دولت در زمان ریاست‌­جمهوری بنی‌­صدر بود و به یاد ندارم که رجایی انتخاب شده بود یا نشده بود. آنها هم خیلی اظهارنظر نمی‌­‌کردند. امثال آقای بهزاد نبوی می­‌گفتند با واسطه ای مثل الجزایربا آمریکایی ها مذاکره شود.

مرحوم محمد منتظری خیلی شدید بلند شد صحبت کرد و گفت ما نمی‌‌­توانیم بگوییم با آمریکا در حال جنگ هستیم. الان دموکرات‌ها برای ما خوب است و اگر اینها بروند و جمهوری‌­خواهان بیایند، بدتر می‌­شود و واقعاً جنگ مستقیم شروع می­‌شود. پس بهتر است زودتر با خود آمریکا مذاکره و موضوع را حل کنیم تا باعث شویم دموکرات‌ها رای بیاورند که اگر این‌طور شود، به نفع ما خواهد بود.

در نهایت مجلس چه چیز را تصویب کرد؟

روح انقلابی و ضدآمریکایی زیاد بود. اکثریت مجلس طیف جوانان طرفدار انقلاب و مجاهدین و حزب جمهوری اسلامی بودند. بعد هم دیگر مذاکره با اصل الجزایر رای آورد.

می‌توان گفت آن زمان شور انقلابی بر شعور انقلابی غلبه داشت؟

بهتر است این‌طور بگوییم که شور و کم‌تجربگی بر روابط دیپلماتیک ما اثر منفی گذاشت. حتی در موضوعات داخلی هم برخورد احساساتی باعث می‌‌شد اتفاق‌های بدی بیفتد.

از این بحث بگذریم. بخشی از افکار عمومی خالی شدن مساجد و … را دلیل بر ضربه دیدن وجهه دین عنوان می‌کنند.

بله. بعضی‌­ها چنین ذهنیتی دارند، دلیلش هم این است که مثلاً تعداد شرکت‌کنندگان در نماز جمعه کل کشور به ۱۰۰ هزار هم نمی‌­رسد. وقتی امری واجب مورد بی‌توجهی قرار ‌گیرد، طبیعی است که چنین برداشتی به ذهن‌ عده‌ای خطور کند.

چه کم‌کاری یا اهمال‌­هایی را می‌­توان در این شرایط دخیل دانست؟

اکنون نمی‌توان به ‌طور مصداقی به این سوال جواب داد. امروزه همه، مشکلات را به گردن دولت می‌اندازند. البته این خصیصه ماست که همیشه تقصیر را به گردن دیگری ‌می‌‌اندازیم و خودمان را مبرا از خطا و گناه می‌دانیم.

در حکومت هم قوه ‌قضاییه تقصیر را به گردن دولت و دولت هم به گردن مجلس و… می‌اندازد. متاسفانه ما فرهنگ جامع‌بینی نداریم و منافع ملت را اگر مقدم بر منافع شخصی بدانیم، بسیاری از مشکلات برطرف خواهد شد؛ مثلاً همین احزاب، هر حزبی که راه می‌افتد، دو سال دیگر با انشعاب به چند دسته تقسیم می‌شوند. حتی حزب‌های قوی و متشکلی چون جمهوری‌­ اسلامی و جامعه ‌روحانیت‌ مبارز. البته این پدیده پیش از انقلاب هم بوده است و جبهه ‌ملی به جبهه‌های اول، دوم و سوم تبدیل شد تا دوستان دیروز به رقبای امروز تبدیل شوند. همین عامل، برای پیگیری برنامه‌ها مانعی جدی محسوب می‌شود. حتی روحانیون هم به چپ و راست و از نظر فقهی به فقه پویا و فقه سنتی تقسیم شدند. چون در آن روزها امام برای حل بعضی از مشکلات احکام جدیدی می‌دادند که به آنها احکام ثانویه می‌‌گفتند. حتی شاگردان خود امام هم به خودشان اجازه می‌دادند به طور علنی مخالفت کنند.

مثلاً یک عده می‌‌گفتند این زمین را که خریده‌ام، تا آسمان و عمق زمین هم مال من است. پس می‌‌توانم تا آسمان بسازم و هرچه که از زیر زمین اعم از نفت و طلا و… برداشت کنم، اموال شخصی‌ام حساب می‌­شود. اما امام معتقد بود که اینها برای کل کشور است و مثل معادن و جنگل‌ها اموال عمومی هستند. خب! اینها احکام ثانویه بودند. مثل حکم‌هایی که در شرایط عادی مکروه و در مواقع اضطرار جایزند.

حتی آیت‌الله ‌­خامنه‌ای در نماز جمعه گفتند ولی فقیه نمی‌­تواند خلاف شرع را عوض کند. که امام در صحیفه این‌طور جواب دادند که نه، آنجا که مصالح جامعه ایجاب کند، ولی فقیه می‌­تواند برای گرفتار نشدن مردم حکم را عوض کند. در این مساله آقای میرحسین ‌موسوی با شورای ‌نگهبان اختلاف داشت که وقتی از امام پرسیدند، ایشان فرمود مادامی که ضرورت است و مشکلی در کشور وجود دارد، حکم می‌تواند عوض شود.

شما از طرف امام، مامور تاسیس دفتر تبلیغات در قم شدید. دقیقاً چه برنامه‌هایی را در نظر داشتید؟

اولاً بگویم که دفتر تبلیغات، دولتی نبود چون خرجش را امام می‌داد؛ یعنی وابسته به ایشان بود و امور تبلیغی و تبیینی را پیگیری می‌کردیم. اما بعدها یواش‌یواش فعالانش به همفکران نزدیک به امام معروف شدند. من در شروع کار چهره‌­هایی چون آقای­ عبایی، آقای جعفری ‌گیلانی، ری‌­شهری و شهید ­حقانی رحمت‌­الله‌­علیه و تعداد دیگری از آقایان را دعوت به همکاری کردم.

ظاهراً دفتر تبلیغات تابلوی فقه پویا بود؟

همین‌طور است. ما بیشتر تابع نظر و عقیده‌­های امام بودیم.

دقیقاً نقطه عکس جامعه مدرسین!

جامعه مدرسین اصرار به فقه سنتی داشتند و با هر تغییری در احکام شرعی مخالف بودند. حتی به همین دلیل، خیلی از آنها به مرور زمان از امام و از انقلاب فاصله گرفتند. آنها همچنین نامه­ بسیار تندی هم به امام‌خمینی نوشتند که ایشان گفته بود: نامه این آقایان شبیه نامه مهندس‌ بازرگان بود، با این تفاوت که در نامه بازرگان اثری از الفاظ تند نبود. بعد از این نامه، آقای نوری‌همدانی، آیت‌الله ­‌صانعی و آقا سید‌ علی‌آقای ‌­محقق از جامعه مدرسین خارج شدند. البته اصل اختلاف سلیقه خوب است، اما دعوا و جدل حتماً ضررهای زیادی بر جای خواهد گذاشت.

جدل­‌هایی که هنوز هم ادامه دارد. تا حدی که آیت‌‌الله‌­ یزدی با آیت‌‌الله ‌شبیری‌زنجانی با تحکم و از موضع بالا صحبت می‌کند.

اختلاف همیشه هست و دلیل همیشگی اختلاف این است که یکسری در مملکت خودشان را همه‌کاره می‌‌دانند و به همین دلیل به خودشان اجازه می‌دهند درباره هر مساله و هر شخصی هر طور که دل‌شان می‌­خواهد اظهارنظر کنند.

از جمله اختلافات برجسته دهه ۶۰، مساله آیت‌‌الله شریعتمداری و عزل آیت‌‌الله منتظری از قائم‌مقامی رهبری بود.

من خودم متاسفم که درباره مرحوم آیت­‌الله شریعتمداری اتفاق­‌هایی افتاد. آیت‌‌الله شریعتمداری عظمت و مرجعیت غیرقابل انکاری در قم داشت و حتی بعد از پیروزی انقلاب هم نسبت به مراجع دیگر دارای مرجعیت قوی‌­­تری بود.

البته منظورم این نیست که از نظر علمی بالاتر بود، بلکه در میان مردم حتماً نفوذ بیشتری داشت. حتی امام هم به ایشان توجهی خاص نشان می‌داد.

اما پسر آیت‌‌الله که هم‌اکنون در خارج از کشور سکونت دارد بعد از تاسیس حزب جمهوری ­اسلامی فوری حزب خلق‌ مسلمان را راه­‌اندازی کرد و شروع کردند به نفی انقلاب! به طوری که اگر روزنامه‌های خلق مسلمان را پیدا کنید و بخوانید، متوجه می­‌شوید هر روز بنا را بر تقابل با انقلاب گذاشته بودند.

قبل از تاسیس دو حزب جمهوری ‌­اسلامی و خلق‌ مسلمان مرحوم امام، آقای مهدوی‌کنی را با پیشنهاد آیت‌‌الله‌ طالقانی به عنوان رئیس کل کمیته‌­های انقلاب تعیین کرده بودند. در روز دوم پیروزی انقلاب آقای جمی به امام پیشنهاد داده بود تا من به خوزستان بروم و کمیته‌های آنجا را تشکیل بدهم که به همراه خانواده با ماشین به آبادان، خرمشهر و ماهشهر رفتیم و در همه آن شهرها کمیته‌ها را تشکیل دادیم.

به بحث حزب خلق ‌مسلمان برگردیم. در تبریز حدود ۴۵ کمیته بود که خلق مسلمانی­‌ها حدود ۳۵ تا از کمیته‌­ها را تشکیل داده بودند و اسم کمیته را امام شریعتمداری گذاشته بودند. اسلحه داشتند و با ژاندارمری و شهربانی ساخت و پاخت کردند و کارهایی انجام ‌دادند.

البته پنج ۶ کمیته‌ای که زیر نظر شهید قاضی‌ طباطبایی فعال بودند، زیر بار خلق ‌مسلمان نرفته بودند که باعث شده بود کمیته­‌ها در تبریز، به کمیته امام‌خمینی و کمیته امام شریعتمداری تقسیم شوند. بعد اعضای حزب خلق‌ مسلمان به مباحث سیاسی ورود کردند و خواستار تعیین استاندار شدند که با تایید امام و بازرگان، مقدم مراغه‌­ای، یکی از ملی‌‌گرایانی که مورد قبول نهضت ‌آزادی هم نبود، به خاطر اینکه اهل مراغه بود استاندار شد. هرچند بعدها به دلیل ناکارآمدی توسط بازرگان عزل شد.

همچنین اعضای حزب خلق‌ مسلمان حمله کردند و ژاندارمری و استانداری را گرفتند و در نهایت رادیو و ‌تلویزیون را گرفتند. آقای حسن شریعتمداری ۲ نفر را از قم به تبریز فرستاد که یکی از آنها از آدم‌­های بنی‌صدر بود تا مدیریت رادیو‌ و تلویزیون را به دست بگیرند.

ما حدود ۲ هفته صبر کردیم تا اینکه دوستان­‌مان حمله کردند و رادیو و تلویزیون را از آنها گرفتند و در مراحل بعد طی سه هفته، فرمانداری و استانداری را هم گرفتند. در این اثنا آیت‌الله ­‌شریعتمداری و برخی از سران خلق مسلمان از جمله سید‌هادی خسروشاهی اعلام کردند دیگر از حزب خلق ‌مسلمان هیچ حمایتی به عمل نخواهند آورد.

می‌­توان گفت آیت‌‌الله شریعتمداری از اول از تحرکات رادیکالی خلق ‌مسلمان بی‌‌اطلاع بودند؟

بله. آقای شریعتمداری که غرضی نسبت به انقلاب نداشتند و در قدم اول بنای فعالیت‌های عادی حزبی داشتند ولاغیر.

به بحث عزل پرسروصدای آیت‌‌الله منتظری برسیم.

مساله آقای منتظری در رابطه با محاکمات مهدی هاشمی، حرف و حدیث‌‌ها و جنجال‌هایی در پی داشت که متاسفانه در نهایت منجر به برکناری‌­اش شد.

مگر می‌توان قائم‌مقام ‌رهبری را به همین راحتی متهم کرد که دفاع غیرمنطقی از دامادش داشته و به همین دلیل موقعیت حکومتی خود را از دست بدهد؟

خدا رحمت کند آقای منتظری را. ایشان برای ما عزیز بود و الان هم عزیز است. اما خب، انسان است و رابطه‌­های خانوادگی بر رفتارها تاثیر می‌‌گذارد. البته می‌‌گفتند آقای مهدی هاشمی در زندان بد شکنجه شده بود. آن موقع وزارت اطلاعات در دست آقای ری‌­شهری بود. آن زمان تندروی‌­هایی صورت می‌گرفت که من نمی‌­توانم نفی‌­شان کنم؛ مثل قتل‌های زنجیره‌ای در سال ۶۷.

منظورتان اعدام‌هاست؟

بله.

قضیه تعیین گروهی توسط آیت‌الله ­منتظری برای بررسی اعدام‌ها را توضیح می‌‌دهید؟

من از این قضیه‌­ خبری ندارم، اما در زمانی که خودم دادستان بودم، آقای منتظری با اجازه امام گروه عفو را تشکیل داد که اشخاصی مثل مرحوم آقای ابطحی، مرحوم آقای‌ گیلانی، آقای آ‌سید جعفر کریمی که الان هم هستند و مرحوم آقای قاضی خرم‌آبادی به همراه من به شهرهای مختلف رفتیم و از زندان‌­ها بازدید ‌کردیم و در پایان ماموریت لیستی از مجاهدین خلق تهیه کردیم و خواستار آزادی‌شان شدیم که آزاد هم شدند.

چرا مساله یا معمای ۶۷ حل نمی‌­شود؟ آیا لازم نیست یک ‌بار برای همیشه درباره آن اتفاق شفاف­‌سازی شود؟

این سوال را باید از آقای ری‌شهری بپرسید که آن زمان وزیر اطلاعات بود و شروع آن ماجرا از وزارت اطلاعات بود. در واقع پس از حمله مرصاد که بعد از قطعنامه رخ داد، آقای ری­‌شهری به امام نامه نوشته و توضیح داده بود که مجاهدین با صدام کنار آمده‌اند و می‌خواهند شهرها را تصرف کنند. ظاهراً قرارشان هم این بود که منافقین زندانی هم بیرون بیایند و به هم­‌سلفان خود در سازمان مجاهدین بپیوندند. به همین دلیل امام گروهی را تشکیل دادند تا با زندانی‌ها صحبت کنند و بدانند چه کسی توبه کرده و چه کسانی هنوز به سازمان وفادارند. هر کسی ادعای توبه می‌کرد و راضی به مصاحبه می‌شد، یا آزاد می‌‌شد یا در زندان باقی می‌­ماند و هر کسی توبه نمی‌کرد یا حاضر نبود توبه­‌اش را در مصاحبه اعلام کند، اعدام می‌‌شد.

می‌‌شد به نوع دیگری رفتار کرد؟

برخورد کلی اشتباه بود. اما وقتی آنها به کسانی که در عملیات مرصاد شرکت کرده بودند اعلام وفاداری ‌کردند، مسلماً حق­‌شان اعدام بود. حکم شرعی برای گروهی که به یک کشور مسلمان حمله می‌­کنند و همه آنهایی که حاضرند به حمله‌­وران متعهد بمانند، در زمان امیرالمومنین هم اعدام بود. حتی حضرت‌ علی فرموده‌اند: آنهایی را که توبه نکرده‌اند و در حال فرار هستند بگیرید.

البته من آن زمان مسئولیت نداشتم و مجلسی بودم، اما می­‌دانم که آقای منتظری گفته بودند این قضیه در آینده برای نظام و انقلاب بد تمام می‌­شود.

[ad_2]

Source link