[ad_1] صبح نو:برای واکاوی و بررسی چیستی و ضرورت جریان نواصولگرایی به سراغ دکتر محمد سعید احدیان رفتیم که مقالات روشنگر بسیاری در این مورد تألیف کرده است. او علاوهبر نگاهی که به کاستیهای جریان اصولگرایی در سه دهه گذشته دارد، روی این موضوع تاکید میکند که نواصولگرایی جریان سوم در میان جریانهای سیاسی کشور […]
[ad_1]
صبح نو:برای واکاوی و بررسی چیستی و ضرورت جریان نواصولگرایی به سراغ دکتر محمد سعید احدیان رفتیم که مقالات روشنگر بسیاری در این مورد تألیف کرده است. او علاوهبر نگاهی که به کاستیهای جریان اصولگرایی در سه دهه گذشته دارد، روی این موضوع تاکید میکند که نواصولگرایی جریان سوم در میان جریانهای سیاسی کشور تعریف نمیشود بلکه در چارچوب همان گفتمان اصولگرایی به راه خود ادامه خواهد داد.
برای آغاز بحث، مختصات و چارچوبهای نواصولگرایی را بفرمایید و توضیح دهید که اصلاً چگونه این واژه در فضای سیاسی کشور متولد شد؟
برای پاسخ به این سؤال ابتدا باید در مورد ابعاد و ویژگیهای آن صحبت کنیم و توضیح دهیم که ابعاد و ویژگیهای آن، یک چیز از پیش تعیینشدهای نیست. باید مسیر آن تولید و تبیین شود. چارچوبهای نواصولگرایی باید در مسیر حساب شدن تعریف شود. الان نمیتوان دقیق گفت که این چارچوبها چیست. این چارچوبها باعث شد که این واژه متولد شود. این کلیدواژه ابداع شد تا اصل تغییر در اصولگرایی را صحه بگذارد. تغییری که بر پایه اصولگرایی است نه خارج از آن. حرف اصلی نواصولگرایی این است که جریان اصولگرایی باید تغییر کند. تغییری جدی در بنای اصولگرایی، اما بر مبنای اصولگرایی. این تغییر مبنای اصولگرایی را قبول و باور دارد. اما ابعاد این ماجرا چیست؟ نباید انتظار داشت که این ابعاد توسط فرد یا جریانی و حتی کسانی که نخستینبار از نواصولگرایی صحبت کردند، مطرح شود. ابعاد نواصولگرایی باید توسط خود فعالان و کارشناسان و جوانان و کسانی که باید اینبار را به دوش بکشند، مطرح و کامل شود. این ابعاد باید توسط قاطبه نخبگان اصولگرایی مخصوصاً جوانان این جریان ساخته و تعریف شود. البته اصرار داریم بگوییم این یک دیدگاه است و در کنار سایر دیدگاهها و در فضای تضارب آراء شکل گرفته است. در مورد چارچوبها و ویژگیهای این دیدگاه باید به نوعی تفاهم بینالاذهانی برسیم. اصل حرف نواصولگرایی این است که اصولگرایی باید تغییر اساسی و مهمی داشته باشد. این باید بر پایه مبانی اصولگرایی باشد. مبنای اصولگرایی مبنای مورد تأیید و متکی بر مبانی انقلاب است.
ایجاد چنین دیدگاهی بر پایه نیاز بر تغییر در یک مسیر پرسابقه بود؟
در واقع تغییر در مسیری که راه را اشتباه داشت میرفت. مسیری که پیش گرفته شده بود بر مبنای اصولگرایی نبود. جریان اصولگرایی باید تغییر میکرد و بازسازی میشد. اسم این فرایند را نواصولگرایی گذاشتند. این دیدگاه اصرار دارد حتماً باید تغییر صورت بگیرد و در درجه بعد مبنای اصولگرایی را قبول دارد. مثل نو لیبرال که بر پایه لیبرالیسم، یک لیبرالیسم جدید است، ولی پایه لیبرالیسم را قبول دارد. نئومارکسیسم و… همه اینها به این معناست.
نواصولگرایی در واکنش به ناکارآمدی جریان اصولگرایی بهوجود آمده است؟
بله. نواصولگرایی در شرایطی شکل گرفته است که اصولگرایی نتوانسته پاسخگوی آن اهدافی باشد که در اصولگرایی و انقلاب تعریف شده است. اصولگرایی در عملکرد نتوانسته آن انتظاری را که وجود داشته است و اهدافی را که برای آن تعریف شده است، برآورده سازد.
اصولگرایی هنوز به آن مبنایی که باور داشت، پایبند است؟
اصولگرایی به مبناها معتقد است. اصولگرایی مبانی درستی داشته و دارد، اما آنچه که در عمل وجود دارد نشان از فاصله گرفتن از مبانی است. اصولگرایی باید با زبان و ادبیات روز به مبانی خودش بازگشت داشته باشد.
تنها باید تغییر در روش داشته باشد؟
تغییر در بازگشت به مبانی خودش داشته باشد. مردم بخش مهمی از مفهوم واقعی انقلاب هستند. جمهوری اسلامی بر محور مردم است. بر اساس فرمایشات حضرت آقا که از مکتب امام برخاسته، یکی از ارکان اصلی انقلاب اسلامی، مردم هستند. از آنجایی که اصولگرایی پایه خود را بر انقلاب گذاشته است، در رفتار ابتدایی خود، از مردم دور شده است. این بازگشت به مبنای خود است. اصولگرایی از مردم دور شده است. از مردم فاصله گرفته است. بخش دوم هم تغییر در شیوه و روش و رفتار است.
الان کارآمدی جریان اصولگرایی وجود ندارد و مقبولیت این جریان بین مردم از بین رفته است و نواصولگرایی برای این آمده که جریان اصولگرایی را به مسیر اصلی خود برگرداند. در چهار محور گفتمان رویکرد ساختار و عملکرد بایستی اصولگرایی تغییر کند. بخشی از این محورها کاملاً مبنایی هستند. بخشی هم عملکردی و ساختاری.
اینکه دوباره یک واژه رایجی در فضای سیاسی متولد شده است در کلیت بحث احزاب و نه جریان اصولگرایی میتواند راهگشا باشد؟ با توجه به عملکردی که از جناحهای مختلف سراغ داریم این احتمال وجود دارد که شاید دچار مرگ احزاب شویم. یعنی مردم از احزاب فراری شوند، این واژه جدید میتواند راهگشا باشد؟
احزاب هیچوقت در کشور ما نتوانستند خیلی موفق باشند. بدون جریانهای سیاسی، سیاستورزی امکانپذیر نیست. ما مجبوریم نگاه جریانی داشته باشیم. در شرایطی که مردم نگاه مثبتی به احزاب ندارند، به هر حال چارهای جز توجه به جریانهای سیاسی ندارند. ما از این ناچاری مردم نتوانستیم استفاده کنیم و به جامعه جریان یا حزبی را ارائه کنیم که کارآمدی خود را ثابت کند. ما باید جریانی را بهوجود میآوردیم که مردم از سر باور و نه از سر ناچاری به آن رجوع کنند. این مساله وجود داشته است که در این مدت نتوانستیم جریانهای خوبی ارائه دهیم. این موضوع هم در جریان اصولگرایی و هم در جریان اصلاحطلبی وجود داشته است.
احزاب از ابتدا به معنای واقعی زنده نبودند. مردم از سر ناچاری احزاب را پذیرفتند. از طرف دیگر وقتی واژهها بارهای مفهومی خود را ندارند، باید تغییر کنند. چنانچه نواصولگرایی به همراه خودش تغییر واقعی را رقم نزند و در ذیل این مفهوم واقعیتهای عینی اتفاق نیفتند، این نواصولگرایی هیچ ارزشی نخواهد داشت. اما واژهها میتوانند کمک جدی به تغییرات واقعی و اتفاقات واقعی کنند. واژهها بهعنوان یکی از پارامترهای نمادساز، میتوانند در عرصه عمل تاثیرات مهمی داشته باشند. واژه اگر بتواند تأثیر واقعی خود را بگذارد در عمل بسیار مهم تلقی میشود. انتخاب واژه درست، در تغییر کمک میکند، اما به تنهایی کافی نیست. این واژهسازی میتواند به تغییرات اساسی منجر شود.
هدف نواصولگرایی را در تعامل با جریان اصولگرایی گفتید. هدف اصلی نواصولگرایی در فضای سیاسی جمهوری اسلامی ایران چیست؟
نواصولگرایی یک ایده است. نواصولگرایی یک جریان یا یک گروه نیست. نواصولگرایی فریاد کردن سیاستورزانه یک مطالبه جدی از سوی بخش جدیای از نیروهای انقلاب است. نواصولگرایی خواسته بدنه اجتماعی نیروهای انقلاب مخصوصاً نسل جوان را مطالبه میکند. نواصولگرایی تغییر اساسی را مطالبه میکند. تغییر مسالهای بود که همه آن را احساس میکردند. نواصولگرایی این خواسته را به میدان آورد. این مساله بعد از انتخابات ۹۶ شدت پیدا کرد. کار مهم نواصولگرایی رسمیت بخشیدن به این مساله است. نواصولگرایی این مطالبه را رسمیت بخشیده است.
به تعبیری، آیا میتوان گفت: نواصولگرایی عَلم این خواسته را برداشته است؟
نخستین گامی که برداشته است مطرح کردن این مطالبه است. نواصولگرایی به شرط کمک دیگران، میتواند این خواسته و جریان را علمداری کند. در شرایطی که این صدای برآمده از نواصولگرایی مورد پذیرش سایرین قرار بگیرد این فرایند میتواند به سرانجام برسد. چنانچه سایرین هم مطالبه تغییر را به رسمیت بشناسند و اصلاحات لازم صورت بگیرد میتوان امیدوار بود که این جریان به موفقیت برسد.
فکر میکنم در عمل، این کار باید خیلی سخت باشد، چون با توجه به خیلی از افراد که خود سیاسی هستند و منتقد، ولی وقتی از تغییر صحبت میکنیم خیلی سخت قبول میکنند… به نوعی در مقابل این مطالبه و خواسته، مقاومت میکنند.
به همین دلیل مخاطب اصلی نواصولگرایی جوانان اصولگرا و جوانان انقلاب هستند. چنانچه بدنه جوان انقلاب وارد میدان شوند و مطالبه خود را فراگیر کنند و این مطالبه را با افرادی مانند آقای قالیباف و افرادی که این تغییر را باور دارند، در میان بگذارند و این مطالبه ر. ا. نمایندگی کنند؛ و در شرایطی که این بدنه جدی وجود دارد میتوان امیدوار بود که این مطالبه به سرانجام برسد. در چنین شرایطی حتی میتوان افرادی را که راضی به این تغییر نیستند، با این جریان همراه کرد. طبیعی است که اگر این افراد حاضر به همراهی نباشند حذف خواهند شد. درحالحاضر شاهد هستیم که برخی جریانها و حزبها عملاً حذف شدهاند. نواصولگرایی با ترکیبی از دو بازوی بدنه اجتماعی جوان و نمایندگی افرادی در رأس این جریان که توانایی این مطالبه را دارند، میتواند موفق باشد.
ارکان اصلی گفتمان نواصولگرایی میتواند تبدیل به یک جریان سوم در فضای سیاسی کشور بشود؟
عبارت نواصولگرایی انتخاب شده است تا تاکید کند که جریان سوم نیست. اگر نواصولگرایی میخواست جریان سوم باشد نام دیگری باید انتخاب میکرد. همانطور که اشاره شد حرف نواصولگرایی تغییر بنای اصولگرایی است. نواصولگرایی تاکید بر اصلاح و تغییر در جریان اصولگرایی دارد. بهعنوان جریان سوم محلی برای اعراب ندارد. در ساختار سیاسی کشور جریان سوم امکان بروز ندارد. در فضای دوقطبی جامعه ایران جریان سوم امکان تولد واقعی ندارد. این فضای دوقطبی از قدیم بوده است و به مرور زمان قویتر هم میشود.
مهمترین آفتی که جریان اصولگرایی در یک دهه اخیر با آن روبهرو بوده از نظر شما چیست؟
این آفت را در چهار سطح تحلیل میکنم. در سطح گفتمان، رویکرد، ساختار و عملکرد. بهطور طبیعی در سطوح عملکرد و ساختار نقد زیاد داریم. اگر بخواهیم روی مهمترین سطح دست بگذاریم طبیعتاً گفتمان نقش مهمتری دارد. برداشت من این است که مهمترین نقصی که جریان اصولگرایی دارد در سطح گفتمان است و در سطح گفتمان هم مساله مردم گمشده دال مرکزی جریان اصولگرایی شده است. مردم گمشده دال مرکزی جریان اصولگرایی هستند. مردم فراموش شدند. ما نظام مردمسالاری دینی را داریم. در این نظام دال مرکزی خرده گفتمان اصولگرایی هم باید بر هر دو مؤلفه دین و مردم تاکید کند. درحالیکه در گفتمان اصولگرایی تمرکز اصلی در دال مرکزی خودش بر دین بوده است و حضور مردم خیلی فرضی تلقی شده است. درحالیکه در نگاه مکتب امام (رحمه الله علیه)، مردم نقش مهمی دارند. ما از مردم دور شدیم. برخیها باور به مردم ندارند. در چنین شرایطی از حکومت اسلامی صحبت میکنیم. از اینکه مردم جریان اصولگرایی را در انتخابات تنها گذاشتند یا اینکه مردم درک دقیقی ندارند. برخی از افراد باور به مردم ندارند. بعضی از ما اعتقاد به مردم داریم، ولی مردم دغدغه نخست ما نیستند. ما از مردم فاصله گرفتیم. در شرایطی که شاهد هستیم برداشته شدن یک ردیف نرده از نماز جمعه موجب این همه خوشحالی میشود، این نشانه چیست؟ این نتیجه فاصله گرفتن از مردم است. در این شرایط است که حذف یک ردیف نرده موجب خوشحالی خواهد بود. درحالیکه این نباید مهم باشد و بخش حداقلی از ماجراست. جریان اصولگرایی باید به مردم نگاه جدیتری داشته باشد. در این صورت ارتباط مردم و این جریان تقویت میشود. ادبیات موجود اصلاح میشود چرا که ادبیات موجود ادبیات خوبی نیست. ما با مردم توانایی خوب صحبت کردن را نداریم. حرفی که با مردم مطرح میکنیم از موضع بالا به پایین است. تصویری که ما از خود به مردم ارائه کردیم، تصویر مناسبی نیست. این امکان وجود دارد که زمینهای فراهم شود و مردم از ما بترسند. در انتخابات ۹۶ مردم را از ما ترساندند. رفتار و کردار ما به گونهای بوده است که این تصویر ایجاد شده است. مهمترین مسالهای که جامعه اصولگرایی دارد در سطح گفتمان است. در این سطح بیارتباطی و بد ارتباطی با مردم است. ارتباط ما با مردم قطع است. از سوی دیگر تصویر نادرستی به مردم ارائه دادهایم. اشتباهات زیادی در رابطه با مردم داشتیم. این اشتباهات بایستی اصلاح شود.
[ad_2]
Source link