[ad_1] به گزارش پارسینه، وقتی داستان اسیران جنگی ویتنام را می شنویم، اغلب با شکنجه های وحشتناک، کار کمرشکن و سختی های غیرقابل تصور ترسیم می شوند. با این حال، برای یک اسیر جنگی به نام دگ هگدال، وضعیت متفاوت شد. توانایی او در جعل اطلاعات نظامی، همراه با یک حافظه قابل توجه، نه تنها […]
[ad_1]
به گزارش پارسینه، وقتی داستان اسیران جنگی ویتنام را می شنویم، اغلب با شکنجه های وحشتناک، کار کمرشکن و سختی های غیرقابل تصور ترسیم می شوند. با این حال، برای یک اسیر جنگی به نام دگ هگدال، وضعیت متفاوت شد. توانایی او در جعل اطلاعات نظامی، همراه با یک حافظه قابل توجه، نه تنها او را از زندگی سخت به عنوان یک اسیر جنگی نجات داد بلکه سبب کمک به بیش از ۵۰۰ نفر از هم رزمانش شد. در این گزارش به شرایط اسیر شدن دگ هگدال و راهبردهای بقای او می پردازیم که در نهایت او را به اسطوره جنگ ویتنام تبدیل کرد.
زندگی اولیه و اعزام به ویتنام
دگ هگدال در سوم سپتامبر ۱۹۴۶ در کلارک در داکوتای جنوبی به دنیا آمد. او در سال ۱۹۶۶ به خدمت نیروی دریایی ملحق شد.
در طول دوران سربازی هگدال، ویتنام به یک نقطه کانونی در جنگ سرد و مبارزه با گسترش کمونیسم تبدیل شده بود. کنگره اخیراً قطعنامه خلیج تونکین را امضا کرده بود و تعهد ایالات متحده به حمایت از ویتنام جنوبی به سرعت در حال افزایش بود.هگدال به زودی در ناو USS Canberra مستقر شد.
در صبح ۶ آوریل ۱۹۶۷، ناو یو اس اس کانبرا در حال گشت زنی در آب های خلیج بود که هگدال برای هوای تازه روی عرشه آمد. آنچه بعدا اتفاق افتاد دقیقاً مشخص نیست. به هر حال، هگدال در خلیج تونکین سقوط کرد و رزمناو در حال دور شدن بود و او را سرگردان گذاشت.
او توانست چندین ساعت روی آب بماند تا اینکه سرانجام ماهیگیران ویتنام شمالی او را پیدا کردند و نجات دادند. ماهیگیران علی رغم اینکه جنگجوی دشمن بودند، مهربانی و شفقت غیرمنتظره ای نسبت به او نشان دادند.
سپس در رزمناو اعضا به دنبال او گشتند و پس از دوبار جستجوی کشتی، او رسماً به عنوان “مفقود شده در نتیجه گم شدن در دریا” ثبت شد.
در همان روز، ماهیگیرانی که او را نجات دادند، هگدال را به نیروهای ویتنام شمالی تحویل دادند.
نیروی نظامی ویتنام شمالی فکر می کردند او یک جاسوس است که ماموریتی مخفی دارد. ویتنامی های شمالی که احساس کردند او می تواند برای آنها بسیار ارزشمند باشد، او را برای بازجویی به اردوگاه زندان هانوی هیلتون بردند.
اسارت و زندگی در اردوگاه زندان
نیروهای نظامی ویتنام شمالی او را تحت فشار قرار دادند تا بیانیه های تحقیرآمیز علیه ایالات متحده بنویسد. هگدال موافقت کرد، اما وانمود کرد که خواندن و نوشتن نمی داند.
هگدال با لهجه ای غلیظ شروع به صحبت کرد تا خودش را گنگ و بی سواد جلوه دهد ؛ در همین حین او را چند روزی کتک زدند.
در نهایت، اسیرکنندگان او باور کردند که او واقعاً یک روستایی است و سواد ندارد
آنها شخصی را آوردند تا خواندن و نوشتن ویتنامی را به هگدال بیاموزد، اما هگدال به گنگ بازی ادامه داد.
پس از چند هفته، معلم با ناامیدی استعفا داد و هگدال ناتوان اعلام شد. به نظر می رسید این ترفند کار کرده است. ویتنامیها از او دست کشیدند و به او لقب «بینظیر احمق» دادند.
اسطوره جنگ ویتنام به زودی از امتیازات ویژه ای در محدوده اردوگاه زندان برخوردار شد که باعث حسادت سایر زندانیان می شد.
کارکنان کمپ با او با مهربانی رفتار می کردند و دشمن نمی دانست که هگدال «بسیار احمق» نیست، بلکه در واقع فوق العاده باهوش است. او از آزادی تازه به دست آمده برای مشاهده و جمع آوری اطلاعات در مورد شرایط و فعالیت های داخل زندان استفاده کرد.
هگدال با کمک یک افسر نیروی هوایی آمریکا، جزئیات مهمی را در مورد بیش از ۲۵۰ اسیر جنگی ایالات متحده، از جمله اسامی، اطلاعات شخصی و تاریخ دستگیری، به خاطر سپرده بود.
او حتی اسیرکنندگان خود را متقاعد کرد که به عینک جدید نیاز دارد. هنگامی که سربازان او را برای دریافت عینک به هانوی بردند، او با دقت به مسیری که طی کردند توجه کرد.
پس از دو سال جمع آوری اطلاعات در داخل اردوگاه زندان، ویتنامی های شمالی تصمیم گرفتند سه اسیر جنگی را برای اهداف تبلیغاتی آزاد کنند. هگدال اسیر کم ارزشی به شمار می رفت و به عنوان یکی از زندانیان برای آزادی انتخاب شد.
ابتدا هگدال به دلیل تعهدی که با همرزمانش بسته بودند که یا همگی آزاد شوند یا اصلاً هیچکدام را آزاد نکنند، از رفتن امتناع کرد. اما همرزمانش از او خواستند که برود و وضعیت را به دنیا بگوید و آنها را بیرون بیاورد.
در ۵ اوت ۱۹۶۹ هگدال به نیروهای متفقین تحویل داده شد. او به سرعت مجموعه ای از جزئیات حیاتی را با مقامات نظامی ایالات متحده در میان گذاشت.
در سال ۱۹۷۰ به او این فرصت داده شد تا در گفتگوهای مخفیانه صلح پاریس شرکت کند که در آن با مذاکره کنندگان ویتنام شمالی روبرو شد. او دروغ های آنها را در مورد رفتار با اسرا افشا کرد.
رویارویی مستقیم او به فشارهایی کمک کرد که در نهایت به توافق برای آزادی زندانیان آمریکایی منجر شد. این روند زمان بر بود، اما در ۱۲ فوریه ۱۹۷۳ اولین گروه از اسرا آزاد شدند.
در اواخر مارس همان سال، همه ۵۹۱ نفر به لطف توانایی های مبتکرانه یک مرد که اسیرکنندگان خود را فریب داد، آزادی خود را بازیافتند.
[ad_2]
Source link