[ad_1] نحوه پیدایش پرسشهای شگفت انگیز خیام غبار روبی از چهرهی واقعی اندیشمندان گذشته و شناخت راستین آنان، جز با آگاهی از رویدادهای زمانهی آنان و آشنایی با وضعیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی روزگارشان به شایستگی صورت نمیپذیرد. حكیم عمر خیام نیشابوری که به احتمال زیاد در سال ٤۳٩ ق. به دنیا آمده و در […]
[ad_1]
نحوه پیدایش پرسشهای شگفت انگیز خیام
غبار روبی از چهرهی واقعی اندیشمندان گذشته و شناخت راستین آنان، جز با آگاهی از رویدادهای زمانهی آنان و آشنایی با وضعیت سیاسی، اجتماعی و فرهنگی روزگارشان به شایستگی صورت نمیپذیرد.
حكیم عمر خیام نیشابوری که به احتمال زیاد در سال ٤۳٩ ق. به دنیا آمده و در ۵١۷ درگذشته است نیز از دایرهی این باور بیرون نیست.
روزگار او با رویدادهای رنگارنگ و پیشامدهای گوناگونی روبهرو بوده است و پیبردن به ریشههای شكلگیری اندیشههای او، بررسی اوضاع اجتماعی، سیاسی و فرهنگی ایران، پیش از سدهی پنجم و درنگ در جریانهای فكری و مذهبی آن دوران را ضروری مینماید.
ویژگیهای برجستهی اندیشههای خیام عبارت است از:
– پرسشهای بنیادی در پیوند با هستی، به ویژه روشن نبودن آغاز و انجام آن.
– تردیدهای جسارتآمیز و جنجالبرانگیز در باورهای عمومی از دین و بیاعتبار دانستن قطعیتهای اندیشگانی.
– نگاههای تلخ، تحقیرآمیز و پوچانگارانه به جهان موجود.
– سفارشهای پیدرپی به اغتنام فرصت و زیستن شادمانه در این فرصت زودگذر.
* * *
بستر اجتماعی ـ سیاسی
در سده ی پنجم و اوایل سده ی ششم كه میتوان آن را عصر خیام به شمار آورد، رویدادهای عجیب و گاه بسیار تلخی در جریان بوده است.
در نیشابور و شهرهای دیگر میان فرقههای متعصب و زاهدمنش اشعری با شیعیان و معتزلیان اختلافهای شدیدی وجود داشت؛ حنفیها و شافعیها با هم در ستیز بودند و تقریبن هیچ نوع آزاداندیشی در آن محیط دیده نمیشد.
جنگهای صلیبی كه از سده ی ٤ ق (سده ی ١١ م.) آغاز شده بود، هنوز ادامه داشت. دولت آلبویه سقوط كرده و سلجوقیان در سال ٤۳٢ ق پس از شكست مسعود غزنوی در دندانقان، سلسلهی جدیدی را پایهگذاری كرده بودند.
خیام خود در مقدمهی «رسالهی جبر و مقابله» با لحنی تلخ مینویسد: «دچار زمانهای شدهایم كه اهل علم از كارافتاده و جز عدهی كمی باقی نماندهاند كه از فرصت برای بحث و تحقیقات علمی استفاده كنند.
برعكس حكیمنمایان دورهی ما همه دستاندر كارند كه حق را به باطل بیامیزند، جز ریا و تدلیس (معرفتفروشی) كاری ندارند، اگر دانش و معرفتی نیز دارند، صرف اغراض پست جسمی میكنند.
اگر به انسانی مواجه شدند كه در جست و جوی حقیقت صادق و راسخ است و روی از باطل و زور میگرداند و گرد تدلیس و مردمفریبی نمیگردد، او را مرهون و شایسته ی استهزا میدانند.» (دشتی، برگ ٨۷)
این كه خیام، اهل علم را از بین رفته میداند، نشان دهنده ی وضعیت اجتماعی، فرهنگی و سیاسی دوره ی او در مقایسه با سدههای دوم، سوم، چهارم و اوایل سدهی پنجم است.
خیام می دانسته است که رشد سریع و چشم گیر علوم گوناگون، تا پایان سدهی چهارم و چند سالی از اوایل سدهی پنجم در نتیجهی این امر مهم بوده كه امیران و حاکمان سرزمینهای گوناگون جهان اسلام بدون توجه به قومیت و دین دانشمندان و آزاد گذاشتن آنان در بیان عقاید خویش
و پرداختن جایزه های گرانبها در برابر آثارشان، آنان را تشویق میكردند تا از این طریق حوزههای درسی رونق یابد و ترجمه و تدوین كتابهای علمی به سرعت و كثرت منتشر شود
و راه برای تولید علم هموار گردد و نتیجهی این اقدام ها پیدایش دانشمندان بزرگی چون فارابی، ابن سینا و … در شهرهای گوناگون و تدوین كتابهای بیشماری در رشتههای گوناگون به عربی و فارسی بود.
به گفتهی استاد ذبیحالله صفا «در این دستگاههای حكیمان و دانشمندان یهودی و نصرانی و زردشتی، صابئی و مسلمان بیآن كه مزاحم یكدیگر باشند، به سر میبردند.» (صفا، برگ های ١٢۷-١٢٦، ١۳٦٦) خیام چنین اوضاعی را در زمان خود نمیدید.
این اوضاع نسبتن آزاد به ویژه برای اهل فكر و اندیشه، چندان پایدار نماند و از میانههای سدهی پنجم به بعد آرام آرام دگرگون شد.
آن هنگام كه ایرانیان اسلام را پذیرفتند، نمیپنداشتند روزگاری با حكومتهایی چون بنیامیه و بنیعباس رو به رو میشوند كه موجبات تحقیرشان را فراهم خواهند آورد.
ایرانیان به دلیل تحقیر و توهینی كه احساس میكردند، در جاهای مختلف به مخالفت و قیام برخاستند و این حرکت ها خود به پریشانی ساختارهای اجتماعی کمک می کرد.
پیرو این پریشانی و از میان رفتن حكومت نیرومند ایرانی، آرام آرام، بزرگان و جنگاوران قبیله های ترك آسیای میانه در شمال ایران، خیال هجوم به مناطقی از ایران را در سر پروردند و این خیالها در برخی از مقاطع تاریخی به واقعیت نیز پیوست و به حكومت تبدیل شد. غزنویان و پس از آنان سلجوقیان از این گروهها بودند.
حكم رانان قبیله های ترك كه تنها در جنگیدن و كشتن مهارت داشتند و از شناخت امور پیچیدهی مملكتداری بیبهره بودند، ناگزیر به گزینش وزیر و سپردن امور اجرایی حكومت به او بودند، اما همین وزیران نگونبخت به سادهترین بهانهها به كام مرگ فرو میرفتند.
«از شش وزیری كه در طول نزدیک به چهل سالِ حكومت غزنویها به آنان خدمت كردند، چهار تن به قتل رسیده و اموالشان مصادره گردید، پنجمی به زندان افتاد و اموالش مصادره شد و ششمی نیز به شکل معجزهآسایی توانست متواری شود…
در فاصلهی بین اواخر سده ی یازدهم تا اواسط قرن دوازدهم میلادی (١٠٩٢ تا ١١۳٨ م) روی هم یازده وزیر به دست حاکمان مختلف سلجوقی به قتل رسیدند، به عبارت دیگر عمر متوسط صدارت هر وزیر پیش از آن كه سر از تنش جدا شود، نزدیك به چهار سال بیش تر نبود» (زیباكلام، برگ های ١٨١ و ١٨٢، ١۳٨۷)
نگرانی وزیران از اوضاع ناپایدار اجتماعی سبب میشد كه همواره در فكر از میان برداشتن مخالفان خود، یا ساكت كردن آنان با تطمیع و رشوه و حق سكوت و از این قبیل باشند.
«وزیران حتا در اوج اقتدارشان نیز گاه مجبور میشدند، مبالغ قابل توجهی به صورت رشوه پرداخت نمایند.
تا جلوی كوششهای مخالفین خود را بگیرند، «بیدینی»، «انحراف عقیدتی»، «قرمطی»، «خیانت به امیر»، «سختگیری نكردن نسبت به مخالفین حكومت» و یا بدتر از آن «با آنان رابطه داشتن» و «شیعه بودن»، از جملهی تهمتهایی بود كه مخالفان و رقیبان وزیران، از آن ها علیه ایشان استفاده میكردند.
حتا وزیران قدرتمند و با نفوذ نیز از شر چنین حمله هایی در امان نبودند. از جمله خواجه نظامالملك مشهور در عین قدرتمندیاش، وقتی كه متهم به «رافضی» بودن میشود، برای جلوگیری از این كه اتهام به گوش شاه برسد، مجبور میشود ۳٠٠٠٠ دینار، حقسكوت یا در حقیقت رشوه بپردازد.» (همان، برگ ١٨۳)
در چنین بستر نابسامانی كه حتا وزیران نمیدانستند، فردا چه سرنوشتی چشم به راه آنان است و امنیت اجتماعی، فرهنگی و فكری از جامعه رخت بربسته بود، سلاطین غزنوی و سلجوقی به دلیل نداشتن پذیرش و پشتیبانی مردمی، میكوشیدند تا با آویزش به دین و سخت گیری در اجرای برخی از احكام آن، به حكومتهای نامشروع خود مشروعیت بخشند.
از این رو طبیعی بود كه از هر آن چه در پایداری، استحكام و ماندگاری حكومتشان یاری میرساند، پشتیبانی همهجانبه كنند و اندیشههایی كه جبرگرایی را تقویت و آزاداندیشی را سركوب میكرد، برای آنان بسیار ارزشمند شمرده شود.
این حكمرانان با وجود تظاهر به دین داری و اجرای دقیق احكام اسلامی، بیش تر مردمی فاسد، شرابخوار و لاابالی بودند و به مردم كوچك ترین توجهی نداشتند.
مردم ایران با دیدن یا شنیدن چنین مواردی و رو به رو شدن با بحرانهای گوناگون اجتماعی گویی هویت ملی و فرهنگی خود را به درستی نمیشناختند.
از همین رو بسیاری از بنیادها و باورهای سیاسی و اجتماعی آنان دستخوش دگرگونی میشد و مقدار زیادی از آداب و رسوم دیرینهشان دگرگون میگردید.
ذبیح الله صفا در پیوند با شیوهی حكومت غزنویان و سلجوقیان و پیامدهای حكومت آنان مینویسد: «اینان مردمی متعصب در عقاید و در نشر مذهب خود سختگیر و نسبت به كسانی كه با عقایدشان همراهی نداشتند، به رفتار قتال و سفاك بودند، به همین سبب با تسلط آنان، سیاست دینی خاصی در ایران رایج شد و این امر به تقویت عالمان شرع و آزار مخالفان آنها خاصه حكیمان معتزله كشید.
این زردپوستان با همهی تظاهر به دینداری، مردمی فاسد و شرابخوار و قتال بودند، تجاوز به عراض و نوامیس خلق مطلب مهمی در پندار آنان نبود، ظلم و بیدادگری پیشهی آنان بود و ناچار در عهد تسلطشان بسی از مفاسد و معایب اخلاقی در میان مردم پراكنده شد و مردم بینا را كه از این نابسامانیها رنجیدهخاطر بودند به انتقاد از اوضاع واداشت.» (صفا، برگ ١۷٠، ١۳٦٨)
شعر معروف سنایی را كه با مطلع زیر آغاز میشود، بازتابی از همین اوضاع است:
مسلمانان، مسلمانان، مسلمانی، مسلمانی
از این آیین بیدینان پشیمانی، پشیمانی
چنین اوضاعی، بیش از همه میدان را بر اندیشمندانی چون خیام تنگ كرد و زمینه را هرچه بیش تر برای عصیان و اعتراض آنان فراهم ساخت و موجبات انحطاط علوم و تمدن اسلامی را آماده ساخت.
راست این است كه بخشی از انحطاط علوم و تمدن اسلامی از هنگامی در کشورهای اسلامی آغاز شد كه متعصبان اهل “سنت و حدیث” و فقها توانستند رقیبان خود را مانند فلاسفه و حكما و معتزله در بغداد شكست دهند.
«زیانهایی كه جلوگیری از بحث و نظر و اعتقاد به تسلیم و تقلید بر اندیشهی مسلمانان كه تازه در حال تكوین و ترقی بود، وارد آورد، بیشمار و از همهی آنها سختتر آن است كه با ظهور این دسته در میان مسلمانان، مخالفت با علم و علما، دشمنی با تأمل و تدبر در امور علمی و دوری از تحقیق در حقایق و انتقاد آرای سلف آغاز شد،
زیرا طبیعت محدثان متوجه ی وقوف در برابر نصوص و احترام به آنها و محدود كردن دایرهی عقل و احترام روایت به حد اعلا و منحصر ساختن بحثها در حدود الفاظ است.» (صفا، برگ ١۳٤، ١۳۳٦)
افزون بر آن، این اوضاع ناگوار تأثیر بسیار مخربی بر اندیشمندان و فلاسفه گذاشت، به گونه ای كه بسیاری از آنان ناگزیر شدند عقاید خود را بیش از گذشته با آرای اهل مذاهب بیامیزند و فلسفه را در همان طریقی به كار برند كه علم كلام را به كار میبردند.
تمام علوم ریاضی و طبیعی و شاخه های گوناگون آن یعنی پزشکی، فلك (نجوم)، موسیقی، كیمیا و جز آن مورد اعتراض گروه بزرگی از متعصبان اهل “سنت و حدیث” بوده است و هركس را كه بدان علوم توجهی داشته زندیق و ملحد میدانستند.
«در میان دانشمندان سده های چهارم، پنجم و ششم كم تر كسی را میتوان یافت كه از اتهام به كفر و زندقه و الحاد بر كنار مانده باشد و حتا برخی از علما هم در اواخر عمر از این كه چندی در این راه سرگردان بودند نادم میشدند و استغفار میكردند.
مثلن حسنبنمحمدبننجاءالاربلی كه فیلسوفی رافض و مردی مشهور در علوم عقلی بود، در بستر مرگ، آخرین سخن وی این بوده است: «صدق الله العظیم و كذب ابن سینا» .
نمونهی آشكار رفتار وحشیانه با فلاسفه، قتل اندیشمند و فیلسوف بزرگی چون شهابالدین سهروردی است كه چون قشریون، نظرات فلسفی وی را بر نتابیدند، به الحاد متهمش ساختند و سرانجام در سال ۵٨۷ ق به قتل او فتوا دادند و در مورد خیام چنانكه ابنقفطی در تاریخالحكما آورده است،
«چون مردم زمانش در استواری عقاید مذهبی او به گمان افتاده بودند و بگومگویی راه افتاده بود، خیام بر جان خویش بیمناك شده، عنان قلم در كشید و از بیم غوغای عوام به حج رفت.
هنگام ورود به بغداد، در را به روی خود بست و از دیدار مریدان و مشتاقان اجتناب كرد. پس از برگشتن از حج در كتم اسرار خویش كوشید و متظاهر به عبادت گردید.» (دشتی، برگ ۳٠، ١۳٨١)
عوام نادان و مردم سادهاندیش در همیشهی تاریخ، وسیلههای كارآمدی در دست سلطهگران عوامفریب بودهاند. عوامفریبان سلطهگر با برانگیختن احساسات طبقههای پایین فكری، آنها را علیه دشمنان و رقیبان خود، تحریك و تشجیع میكردند؛ در گفتار ابن قفطی به ترس خیام از غوغای عوام آشكارا تصریح شده است.
در اثر همین اوضاع، نوعی انفعال، میل به گوشهگیری و انزوا و درونگرایی بر اندیشمندان جامعهی ایران حاكم شده بود و زمینه را برای نارضایتی و بدگمانی خردورزانی چون خیام فراهم آورده بود. خیام، شكایت خود را از سكون و افسردگی مردم زمانهی خود اینگونه بیان میكند:
گاوی است بر آسمان قرین پروین
گاوی است دگر نهفته در زیر زمین
گر بینایــی چشــم حقیقت بگشـا
زیـر و زبـر دو گـاو مشتـی خر بین
صادق هدایت در تفسیر و شرح این رباعی مینویسد: «خیام از مردم زمانه بری و بیزار بوده. اخلاق، افكار و عادات آنها را با زخم زبانهای تند محكوم میكند و به هیچ وجه تلقینات جامعه را نپذیرفته است.
واضح است در این صورت خیام از بس كه در زیر فشار افكار پست مردم بوده، به هیچ وجه طرفدار محبت، عشق، اخلاق انسانیت و تصوف نبوده كه اغلب نویسندگان و شاعران وظیفهی خودشان دانستهاند كه این افكار را اگرچه معتقد نبودهاند برای عوامفریبی تبلیغ كنند.» (هدایت، برگ ٦٤، ١۳۵۳)
یان ریپكا ایران شناس چک، در تحلیلی از اوضاع اجتماعی و سیاسی و فرهنگی این دوره با توجه به واکنش خیام و نقش او در برابر این اوضاع مینویسد: «در این دوره هر چیزی زودگذر و ناپایدار پنداشته میشد و بزرگان ناگهان قربانی آدمكشانی بینام و نشان میشدند، اعتقادهای كهنه جای خود را به باورهای نو میدادند.
عشیرههای ددمنش كوچنشین از سرزمینهای ناشناخته به مركز تمدن هجوم میبردند و فرهنگ كهن ایران را به آتش میكشیدند… خیام كه با وجود این اوضاع عاصی شده بود، نتوانست به درك اجتماعی خود تحقق انقلابی ببخشد.
روابط اجتماعی آن روز ایران بینهایت روشن بود. طبقهای كه در واقع خیام نمایندهی ایدئولوژی آن به شمار میرفت، میتوانست مدعی نقش انقلابی باشد، اما سرمایهی بازرگانی و روابط كالایی – پولی كه خیام میبایست به آن تكیه كند،
در اصل یارای برآویختن با فئودالیسم را به عنوان یك هدف مشخص نداشتند، به این ویژگی باید ستم سیاسی و دسیسهگرایی پیوسته را هم افزود. چنین است كه منفیگرایی در جهانبینی خیام پدید میآید و شكاكیت كم امیدش به بدبینی بیدرمان تبدیل میشود.» (یانریپكا، برگ ٢٩٩، ١۳۷٠)
وی همچنین در ادامه مینویسد: «ممكن است خیام با تكیه بر شعرهای مردمی بر آن بوده است تا احساس اعتراض همگان را در برابر ستم اجتماعی، بدفرجامی بیدادگری و سستی ایمان برانگیزد و یا شاید خود او به فروزانتر كردن شرارههای اعتراض مردمی كمك كرده باشد..» (همان)
با رشد اندیشههای اشعریان كه با جبرگرایی بسیار نزدیك بود و از حمایت بیچون و چرای سلاطین غزنوی و به ویژه سلجوقی كه با منافع آنان كاملن تناسب داشت برخوردار بود، صوفیگری نیز رونق چشم گیری یافت و میدان خردورزی را باز هم تنگتر كرد.
صوفیان، فلسفه و استدلال را برای درك حقایق كافی نمیدانستند و بیش تر با این دو سر جنگ داشتند، این شرایط ناشایست موجب بر باد رفتن كتاب خانههای بزرگ و برچیده شدن بسیاری از حوزههای علم شد.
در كتاب تلبیس ابلیس ابوالفرج جوزی، به خوبی میتوان از دلایل كافر شمردن حكیمان و فلاسفه آگاه شد. دلایلی كه بیش تر توجیه های سست و ضعیف فردی است كه متعصبانه میكوشد هرچه را به مذاقش خوش نمیآید با دید الحاد و تكفیر بنگرد.
آیا در اوضاعی كه به گوشههایی از آن اشاره شد، اندیشمندی چون خیام میتواند تنها در گوشهای بنشیند و تماشاگر زشتی اخلاق و فرهنگ حاكم بر جامعهی خویش باشد؟
آیا حسرتی كه نسبت به گذشتهی با شكوه ایران در برخی از رباعیهای خیام دیده میشود، اعتراضی رندانه به شرایط موجود نیست؟
مضمون بسیاری از رباعیهای خیام كه تأكید آنها بر میخواری و بیقیدی و لاابالیگری است، اعتراض بسیار ظریف و رندانهی خیام به سكون و بیتفاوتی مردمی است كه فقط به پرشدن شكم و بهرهبردن از لذت های جنسی میاندیشند و بیتوجه به این كه چه گونه و در چه اوضاعی نفس میكشند، زندگی خود را پی گرفتهاند و حاضر نیستند لحظهای در این باره درنگ كنند.
آثار خیام
خیام آثار علمی و ادبی بسیاری تألیف کرده است که برخی از آنان عبارتاند از:
رسالة فی البراهین علی مسائل الجبر و المقابله به زبان عربی، در باره معادلات درجه سوم
رسالة فی شرح مااشکل من مصادرات کتاب اقلیدس در مورد خطوط موازی و نظریه نسبتها.
رساله میزانالحکمه
قسطاس المستقیم
رساله مسائل الحساب، این اثر باقی نمانده است
القول علی اجناس الذی بالاربعه، اثری درباره موسیقی
رساله کون و تکلیف به عربی درباره حکمت خالق در خلق عالم و حکمت تکلیف که خیام آن را در پاسخ پرسش امام ابونصر محمدبن ابراهیم نسوی، یکی از شاگردان پورسینا، در سال ۴۷۳ (هجری قمری) نوشته است
رساله روضةالقلوب در کلیات وجود
رساله الضیاء العقلی فی موضوع العلم الکلی
رساله الجواب عن ثلاث مسائل؛ ضروره التضاد فی العالم و الجبر و البقا
ترجمه خطبه توحیدیه ابن سینا
رسالهای در صحت طرق هندسی برای استخراج جذر و کعب
رساله مشکلات ایجاب
رسالهای در طبیعیات
رسالهای در بیان زیگ ملکشاهی
رساله نظام الملک در بیان حکومت
رساله لوازمالاکمنه
اشعار عربی خیام که در حدود ۱۹ رباعی آن بدست آمدهاست
نوروزنامه، از این کتاب دو نسخه خطی باقی ماندهاست. یکی نسخه لندن و دیگری نسخه برلن
رباعیات خیام به زبان فارسی
عیون الحکمه
رساله معراجیه
رساله در علم کلیات
رساله در تحقیق معنی وجود
نوشته نحوه پیدایش پرسشهای شگفت انگیز خیام اولین بار در ایران ناز. پدیدار شد.
[ad_2]